از بچه های کلاس سوم دلگیر بودم .سر امتحان چند روز قبل دو نفر از آنها تقلب می کردند.وقتی متوجه کارشان شدم چون نمی خواستم حرمت بین من و آنها شکسته شود فقط به آنها نگریستم و جابه جایشان کردم با لحن اعتراض آمیزی گفتند : مگر ما چه کار کردیم ؟ گفتم :خودتان بهتر می دانید.گذشت تا دیروز که دوباره با آنها کلاس داشتم.سراغ نمره هایشان را گرفتند.گفتم تا پایان امتحانات از نمره ها خبری نیست .خصوصا آن چند نفری که سر امتحان شیطنت کردند .البته باید درنمره ی مستمر وشفاهی بعضی ها هم تجدید نظر کنم .در بین همهمه ی بچه ها یکی از همان ها صدا زد ما که تقلب نکردیم .گفتم :من اسم تقلب نیاوردم .گفتم شیطنت کردید .بعد دایره ای روی تابلو کشیدم وگفتم :ببینید زندگی مانند حرکت روی یک دایره است از هر نقطه که بگذری دوباره به همان نقطه می رسی.
دروغ بگویی به تو دروغ خواهند گفت .فریب بدهی فریبت خواهند داد.نیکی کنی نیکی خواهی دید. ......هر چه از راه نادرست به دست آید بی ارزش است خواه نمره باشد خواه هر چیز دیگری.اگر رضایت خدا نباشد رضایت باطنی هم در آن نیست.خیری هم در آن نیست....ما نسبت به همه ی اعمال مان مسئولیم .همه چیز می گذرد اما آثار اعمال ما پابرجا می ماند وما روزی باید پاسخگوی همه ی کارها وگفته هایمان باشیم . در ضمن به خاطر داشته باشید: لطف حق با ما مدارا می کند چون که از حد بگذرد رسوا می کند بچه ها همه ساکت بودند .یکی از بین آنها پرسید :حالا ما چه کار باید بکنیم؟ من که منتظر همین سوال بودم گفتم :تنها راه اینه که همانها که خودشان می دانند من هم می دانم بیایند واعتراف کنند وسوالهایی را که از این راه پاسخ داده اند مشخص کنند تا نمره اش حذف شود.و از نمره ی ورقه شان کم شود.بعید می دانستم چنین کاری بکنند.اما زنگ تفریح یکی از کلاس اولی ها آمد وگفت:سومی ها با شما کار دارند.گمان کردم همان دو نفرند. وقتی از دفتر بیرون رفتم شش هفت نفری را دیدم که در راهرو ایستاده بودند .یکی از آنها با شرمندگی گفت : ماآمده ایم اعتراف کنیم .خنده ام گرفته بود .به سختی خودم را کنترل کردم وپرسیدم :همه ی شما؟ گفتند:بله.بین آنها سه نفر از بهترین بچه های کلاس هم بودند.جالب اینجا بود که اگر خودشان نیامده بودند من باور نمی کردم که آنها هم اهل تقلب باشند تا پیش از این حاضر بودم به صداقت آنها قسم بخورم .سر امتحان هم با همه ی توجهی که داشتم متوجه شیطنت های این سه نفر نشده بودم .از سادگی خودم واز اینکه از بهترین دانش آموزانم رو دست خوردم بدم آمد.اما از جهتی دیگر خوشحال بودم که هنوز از صفای باطن وصداقتشان خبری هست وگرنه نمی آمدند به قیمت از دست دادن نمره هایشان اعتراف کنند. یکی یکی آمدند وگفتند ورفتند .بعضی از آنها گریه می کردند وعذر خواهی می کردند.وقتی خوب بررسی کردم متوجه شدم اکثر آنها دریکی از سوال ها مشکل داشته اند وهمین سوال نسبتا دشوار باعث شده که آنها متوسل به تقلب شوند.پس من هم بی تقصیر نبودم .شاید اگر در این زمینه بیشتر کار کرده بودم وتمرین های متفاوت وبیشتری را ارائه داده بودم ویا سوال را به شکل دیگری طرح می کردم چنین مساله ای پیش نمی آمد.
|